به سلامتی سیگار که رفیق نیمه راه نبود و تا آخرش با ما سوخت و.ساخت.

 بعد سالها اومدی دستامو گرفتی 

گفتی : دستات چقد تغییر کردن 

آخه بی انصاف دستای تو 

به دستای کسی دیگه عادت کرده

آری از پشت کوه آمده ام...

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند: از پشت کوه آمده! 

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!

دکتر شریعتی:«زن عشق می کارد و کینه درو می کند 

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی 

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی! 

او درد می کشد و تو نگرانی که دختر نباشد! 

او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی می بینی! 

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر؟!»

یه وقتایے اونقدر هیچکس حالے ازت نمےپرسه

که آدم شک مےکنه نکنه مُرده و خودش خبر نداره .....!!!

 لحظه لحظه تو رو خواستم ولی تو منو ندیدی

به تو تکیه داده بودم ولی تو  ز من بریدی 

چندباری گذاشتی رفتی هر دفعه با یه بهونه

منو تنها جا گذاشتی توی این وحشی زمونه 

ارزومو به تو گفتم که بشی سنگ صبورم 

اما هی دل تو سنگ شد زد به شیشه ی غرورم 

دیگه با درگاه عشقت ندارم راز و نیازی 

واسه من یه لحظه خوب باش تا بشم یه عمری راضی

این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ 

جان شما و خاطره هامان خداحافظ

من میروم بدون تو اما دعایم کن

در اولین تراوش باران خداحافظ

پا به پایم" که نیامدی . . . 

"دست در دستم" که نگذاشتی . . . 

"سر به سرم" هم نگذار....

شبهای اینجا انقدر دلگیر است !که سوت قطار های نیمه شب ،

هر آدمی را وسوسه میکند که برود و هیچ وقت بر نگردد...

يك چراغ خاموش است، يك چراغ روشن نيست!! 

كوچه اي كه تاريك است جاي شعر گفتن نيست 

هر دو پوچ مي مانيم، هر دو پوچ مي ميريم 

من كه عاشق او بودم، او كه عاشق من نيست 

مثل اشتباهي محض، در تضاد با خويشيم 

آدم آهني هستيم، جنسمان از آهن نيست 

مرد مثل دخترها، گريه مي كند آرام 

زن اگرچه بغض آلود، فرض مي كند «زن » نيست 

بي پناه و سرگردان، در تمام اين ابيات

نبودنــت را غروب های زمستان 

در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم  

نبودنــت دود می شد

و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه ....

بعد تکیه می دادم به صندلی

چشمهایم را می بستم 

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم 

تا بیشتر از یادم بروی . 

نامرد اگر بودم .... نبودنـــت را تا حالا باید 

فراموش کرده باشم . 

بی معرفت نیستم اما ...نامرد هم نیستم ! 

عاشقم ...

و نبودنـت روحم شده است . . .

از این شاخه به آن شاخه پریدی ،

از این قلب رفتی و به قلبی دیگر نشستی ،

عین خیالت نیست که دلم را شکستی،

انگار نه انگار که روزی با هم عهدی را بستیم!

دختر کوچولو: چیکارم داشتی گفتی بیام اینجا؟

پسر کوجولو: میشه با پسرای دیگه بازی نکنی؟، آخـــــــــه من دوست دارم..

راننده تاکسی اسکناس رو گرفت و پرسید:یک نفری؟مکث کردم و گفتم: خیلی وقته 

سیگارمیکشم ک منت نامرد نکشم

سیگارمیکشم ک از نارفیق نکشم

سیگار میکشم ک بتونم غم و غصه هامو

تنها رو دوشم بکشم

تو ازپشت خنجر نزن

نمیخواد ب فکر سلامتی ما باشی

نـَــه !!!

اِنـگـار … تـــــو مَــــرد ِ رَفتَــن هَــــم نیسـتی …

اینبـار جــایمـان عَــــــوَض !

تـــ♥ــــو بمـــــــان ؛

مَــ♥ــن مَـــــــــردانــه می رَوَم …

مَـــــــــــــــردانــــه…

"زنــدگــے" بــہ مــن آمــوخـت . . . 

آدمهـا نـــہ " دروغ " مــے گــوينــد

نــہ زيــر " حـرفشــان " مــے زننــد 

اگـر " چيــزے " مــے گوينــد . .   

صرفــا " احســاسشـــان " درهمـــان لحظــہ سـتـ ـ ـ 

نبـايـد رويــش " حسـابــ " کـرد.

فرق بزرگی است میان کسی که تنها مانده

و کسی که تنهایی را انتخاب کرده است ...

 دختر است دیگـــر…

 دلادیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من؟

الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من!

 کاش هرگز در محبت شک نبود،

تک سوار مهربانی تک نبود،

کاش بر لوحی که بر جان دل است،

واژه تلخ خیانت حک نبود 

 عشق امانت با ارزشی است که هر کسی تو قلبش میزاره،

برای همینه که هر وقت بخوای عشق رو از کسی پس بگیری،

باید قلبشو بشکونی .

 منویک تنهایی ویک شمع روشن ....خدایا نکند باد بیاید!!

هیچ گاه به کوچه ی بن بست نا سزا نگو....

رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است!!!

 بیچاره عروسک دلش می خواست زار زار بگرید!

 اینجا گرگها هم افسردگی مفرط گرفتن!

 کاش رفاقت آدما مثل رفاقت دست وچشم بود.

 زندگی قصه مرد یخ فروشی است که پرسیدن:

دســــــت برشـــــــــانه ام میزنی تاتنــهایم را بتکـــانی...!

به چه می اندیشــــــی به تکـــاندن بـــــرف ازرویه شـــــانه آدم بـــرفی؟